مصطفی همت آبادی

 

خیام تنها متفکر ایرانی است که زنده و پاینده بودن نام و گفتة او در میان تمام دنیا مسلم است.»   مجتبی مینوی

 

آیا حرفه خیام منجمی بود؟ آیا او فیلسوفی صاحب مکتب است؟
آیا او خوشباش و باری بهر جهت» و باده پیما بود؟ آیا به معاد بی اعتقاد بود؟

آیا برخی رباعیاتِ پرجاذبه همچون من بی می ناب زیستن نتوانم» (که در دکلمه های شاملو هم هست) از خیام است؟
سرچشمه این همه اشعار کم مایه و ولنگار که این جا و آن جا، بی مهابا به خیام نسبت می دهند، کجا ست؟

 

گرچه ابرهای ابهام برگردِ این شخصیت مهم تاریخی فراوان گسترده، اما آثار متقن و مطمئنی (غیر از رباعیات) از او باقی است که نقش پایه ای در زودن تیرگی ها و نادانستگی های همه گیر در پیرامون او می توانند داشت.
زادگاه او هنوز هم در جغرافیای ایران کنونی جای دارد و خیام نیشابوری ایرانی تمام» باقی مانده،
[I] و همچون خوارزمی و نظامی و رودکی و مولانا و (که در پهنه ی ایران بزرگ زاده و زیسته اند) نامش با نام دیگر کشورهای متعلق به نجد کهن ایران همراه نشده است.

خطاها در مورد خیام نه تنها در نقل رباعیات سخیف و فرسته های نامعتبر اینترنتی خود را نشان می دهد، بلکه برخی خیام شناسان نشان دار نیز (تحت تأثیر گفته ها و بافته ها) از آن ها بری نمانده اند.

این نوشته با بهره از اسناد و منابع مذکور در پی نوشت ها و رجوع به آثار خود خیام، در رفع خطاها و مجهولات پیرامون این نامورِ نام گستر ایرانی کوشیده است، زیرا خواسته یا ناخواسته نام ایران با نام خیام تنیده است و یا به گفته سعید نفیسی: خیام نام ایران را تا ابد زنده می‌دارد.».

نام و عناوین خیام

آن گونه که از فراوانی اقوال برمی آید؛ واژه خیام» به حرفه یا پیشه یِ پدرِ عمر ابن ابراهیم خیامی عالم نامدار اشارت دارد. خیام نیز همانند محمد ابن زکریای رازی و برخی دیگر بیشتر به نام پدر شناخته، و بر نام او پیشاوندهایی همچون فیلسوف، طبیب، منجم، ریاضی دان، شاعر» افزوده شده است. انتساب عناوین کثیر به بزرگان گذشته رسمی است دیرین با پایه هایی در روانشناسی جمعی ما ایرانیان. از اینرو باید توجه داشت که در قدیم کاربرد و بار معنائی القاب و عناوین با آن چه امروزه به وفور بر سر نام افراد می گذاریم تفاوت داشته است.
ظهیرالدین ابوالحسن بیهقی (ابن فُندَق) که جوانی او مصادف با کهن سالی خیام بود مؤلف تتمهُ صِوانُ الحکمه» (به زبان عربی، از منابع معتبر در شرح حال حکما)، اشاراتی به زندگی خیام دارد و او را فَیلَسوف» خطاب کرده. زَمَخشَری که خود در مجلسی با خیام حاضر بوده در الرساله ااجره» (عربی) از او این گونه یاد کرده؛ حکیمِ الدنیا و فَیلَسوفِها»، و نظامی عروضی نیز که محضر او را دریافته در چهار مقاله» از او با القاب خواجه امام» و حجه الحق» نام برده است. این سه کتاب نزدیک به زمان خیام تحریر شده اند و صاحبان آن ها حیات خیام را درک کرده اند (گرچه هیچ کدام به شاعری اش اشاره ای ندارند). کلمه فیلسوف» در معنای عام به دانشمند جامع الاطراف (
Polymath) اطلاق می شد.

برای رعایت دقت در کاربرد پیشاوندها یا القاب بر سر نام خیام، و شناخت دانش های او، به آثارش که چاپ شده و یافتنی هستند، رجوع می کنیم:

 

آثار ریاضی (6 اثر):

1- رساله فی البراهین علی مسائلَ الجبرِ و المقابله»، به معادله های جبری به ویژه از نوع درجه سوم می پردازد.    2- رساله فی قسمه ربع دائره»

3- رساله فی شرح ما اشکَلَ من مصادراتِ کتابِ اِقلیدِس»، در اثبات اصل موضوعه پنج اقلیدس و نسبت و تناسب است که در خیامی نامه استاد همایی به طور مشروح پیرامون آن بحث شده

4- مشکلات الحساب»، چون در روش ریشه یابی اعداد صحیح مثبت از آن یاد می کنیم نامش ذکر شد، گرچه اکنون مفقود است اما خواجه نصیر جزو مراجعش آورده.

5- القول علی اجناس الذی بالاربعه» در موسیقی که چهار صفحه ی در دسترس آن در خیامی نامه استاد همایی آمده.

6- رساله فی الاحتیال لمعرفه مقداری الذهب و الفضه فی جسم»، در فیزیک که به تعداد هفت صفحه در دانشنامه خیامیِ رضا زاده ملک آمده.

مفصل ترین این رسالات رساله ی الجبر و المقابله» و پس از آن شرح ما اشکَلَ» در ریاضی است، که به زبان های اروپایی ترجمه شده اند. رسائل دیگر کم صفحه اند.

در ترجمه فارسی و شرح جبر و مقابله» استاد مصاحب و در ترجمه و ایضاح ما اشکَلَ» استاد همایی نسبت به دیگران فضل تقدم دارند.

آثار فلسفی (6 اثر):

1.     ترجمه ی خطبه الغرّاء ابن سینا به پارسی فصیح (5 صفحه)، 472 ق، 33 سالگی، شاملِ دلایل وجود خدا و دلایل وحدت و کیفیت صفات حق وخلقت، نشریه جاودان خرد به اهتمام نجفقلی حبیبی.

2.     رسالهٌ فی ال و التکلیف (آفرینش و شرایع)، 473 ق، 34 سالگی (در باب هستی و تکلیف و مسئولیت ما)، در پاسخ به سوال ابی نصر محمد بن عبدالرحیم نسوی (قاضی ای در فارس) که همچون ابوطاهر قاضی القضات فارس (که خیام در آن زمان نزد او بود) مورد احترام خیام قرار داشت، اصل رساله با ترجمه بهناز هاشمی پور در مجله فرهنگ و همچنین در دانشنامه خیامیِ رحیم رضازاده ملک چاپ شده است.

3.     الجواب عن ثلاث مسائل، ضروره التضاد فی العالمِ و الجبرِ و البقاء، (ترجمه و تحشیه دکتر حامد ناجی اصفهانی، نشریه فرهنگ، بهار و زمستان 1378) نیز در پاسخ به سه سوال ابی نصر محمد نسوی، پیرامون مسأله شرّ، جبر و اختیار، و بقا، منطقاً ادامه فی ال والتکلیف» است.

4.     رسالهٌ فی الوجود (تصحیح و ترجمه غلامرضا جمشیدنژاد، نشریه فرهنگ، بهار و زمستان 1378)، در اصالت ماهیت های ممکن و برخورداری آن ها از وجود.

5.     رساله الضیاء العقلی فی الموضوع العلم الکلی، استدلالاتی در ادامه رساله قبلی است.

6.     رساله در علم کلیات وجود یا سلسله الترتیب به پارسی، 500 ق ، (بهناز هاشمی پور، نشریه فرهنگ، پاییز و زمستان 1380)، احتمالاً آخرین اثر فلسفی که پیرامون مراتب وجود و شناخت خداست. خیام در ابتدای آن می گوید: اگر اهل علم و حکمت انصاف دهند، دانند که این مختصر مفیدتر از مجلدات است.»

آثار دیگر (2):

1.     نورومه به پارسی شیوا که فقط بخش کوچکی از آن اصالتاً از خیام دانسته شده.

2.     اشعار عربی

 

خیام در چه رشته هایی صاحب رساله و علم و تخصص است؟

1- ریاضیات (شامل موسیقی). 2- فلسفه (با تعریف خاص و امروزی آن).

در سده های گذشته لفط فیلسوف» به شخص جامعِ علومِ؛ لغت، فقه، طب، اطلاق می شد. فلسفه» (یا علم به زبان امروزی) شامل: 1- علم اوُلی»، بحث در وجود واجب و مراتب مخلوقات 2- علم اوسط»، ریاضی و منطق 3- علم ادنی»، فیزیک و طبیعیات بود.

در نظر گذشتگان یک دانشمند کامل در همه این زمینه ها صاحب اطلاع بود. اگر بخواهیم در برابر مخاطبان جویای حقیقت و با فضیلت امروزی درجات علمی خیام را برشماریم، احترام به مخاطب و دقت و وسواس علمی حکم می کند؛ که خیام را ریاضی دان» و فیلسوف» (با برداشت امروزی از فلسفه و با قیدِ تبصره فوق) بخوانیم. گرچه شخص بصیر و هوشمندی چون او از دانش های دیگر (به ترتیب بالا) نیز آگاهی داشته است.

فیلسوف

دشمن به غلط گفت که من فلسفی ام          ایزد داند که آنچه او گفت نی ام

لیکن چو در این غم آشیان آمده‌ام              آخر کم از آنکه من بدانم که کی ام

خیام که شاگرد معنوی پورسینا، دلبسته وخواننده آثار اوست، دررساله فی ال والتکلیف» از او چنین یاد می کند:

و قد بقیت من هذا القبیل مسأله هی اهم المسائل و اصعبها فی هذا الباب و هی فی تفاوت هذه الموجودات فی الشرف و لعلی و معلمی افضل المتأخرین الشیخ الرئیس ابا علی الحسین بن عبدالله بن سینا البخاری اعلی الله درجته قد امعنا النظر فیها »

 و مسأله ای که از این رشته مسائل باقی می ماند و مهم ترین و دشوارترین مسائلِ این باب است؛ تفاوت میان موجودات است به لحاظ (میزان برتری ذاتی) و شرافت آن ها نسبت به یکدیگر، که بیشتر مردم را سردرگم کرده است. شاید من و معلمم؛ فاضل ترینِ متأخرین شیخ الرئیس ابو علی حسین بن عبدالله بن سینای بخاری اعلی الله درجاته به دقت در این مسائل تعمق کرده ایم و تا حدی که عقول ما را قانع کند، آن را فهم کرده ایم.»

(گفتاری در باب رساله فی ال والتکلیف، بهناز هاشمی پور و رضوی ص 191)

از رسالات فلسفی خیام بر می آید، که او اساساً شرحی بر مصنفات ابن سینا به دست می دهد»

(رضوی ص 332)

رساله های فلسفی خیام در پاسخ به پرسشی و به حکم ضرورت نوشته شده، نه با سائقه آن شور و شوق خودجوش که در رساله های ریاضی او می بینیم.»

(دشتی)

از این روخیام را نمی توان یک فیلسوف صاحب مکتب دانست، بلکه او فلسفه دوستی جستجوگر است که به انگیزه پرسش هایش در تفکرات ابن سینا غور می کند. به احتمال زیاد صاحب شِفا در کودکی خیام فوت کرده است. اما سمت استادی پورسینا بر خیام مسلم و او سخنی برخلاف استاد نگفته است.

خیام در فلسفه ارسطویی تبحر کامل داشت و چند رساله هم در سنت مشّائی نوشت معذلک یک فیلسوف مشائی مانند فارابی و ابن سینا نیست» (رضوی، ص185)

خیام در فلسفه دست به تألیف کتابی نزده و آن چه در این باب نوشته بسیار موجز و همه جواب سؤال هایی است که گویی از پاسخ ناگزیر بوده است.» (دشتی، ص45)

با توجه به آن چه ذکر شد؛ خیام طلبه و استاد فلسفه ی سینوی، و نه فیلسوفی از مرتبه اول است. او انسانی حکیم (به معنای فرزانه) و دوستدار حکمت است، و به هنگام فیلسوف خطاب کردن او این تبصره شایان ذکر است.

ابن سینا را خطبه ای است در توحید و اثبات نبوت عامه و خاصه و احوال آسمان و افلاک و کیفیت خلقت این خطبه را خیام به سبب پیروی از پور سینا، به سفارش مردمان اهل علم اصفهان، به پارسی استوار برمی گرداند.

این خطبه از نظر توحیدی در سطح بسیار بالایی است و در آن به دلایل وجود خدا و دلایل وحدت و کیفیت صفات او می پردازد. پس از آن طبق علوم رایج آن دوره به افلاک دیگر پرداخته و کیفیت خلقت را تبیین می کند.

پایان خطبه اینگونه است:

خداوندِ ما و آفریدگار ما ما تو را جوئیم و تو را می پرستیم، و از تو خواهیم، توکّل بر تو کنیم، که آغاز همه ی چیزها از توست و بازگشتن همه ی چیزها بسوی توست، الحمدلله اولا و آخرا.» (همایی)

منجم، موسیقی دان، طبیب

در سال 467 هـ ق سلطان جلال الدین ملکشاه سلجوقی عده ای از منجمان را جمع کرد تا اول سال و نوروز را به اول حمل (فروردین) آورند. طبق اقوال، این گروه حدود هشت نفر بودند (تقی زاده، محیط طباطبایی) از جمله عمرابن ابراهیم خیامی (متولد 439 ، 28 ساله) و عبدالرحمن خازنی که هردو در آن زمان جوان بودند. رصد در485 هـ ق با مرگ ملکشاه تعطیل شد.

 

ابن اثیر در الکامل فی التاریخ» در مبحث رویدادهای 467 ق از گردآمدن تیمی از منجمان در رصدخانه ای که ملکشاه در اصفهان بنا کرد این گونه می نویسد:

ابوالمظفراَسفَزاری، عمرابن ابراهیم خیامی، مَیمون ابن نجیب واسطی، عبدالرحمن خازنی، نوروز را از نیمه اسفند به اول فروردین منتقل کردند. رصد آن ها تا 485 دوام داشت و پس از مرگ ملکشاه تعطیل شد.»

 

مبدأ تقویم جلالی: اعتدال ربیعی (فروردین، نوروز) سال 471 هـ ق، 15 مارس 1079 قرار داده شد.

در این اواخر به سبب شهرت رباعیات خیام در سهم او در گروه فوق مبالغه شده» (تقی زاده).

گزارش مکتوبی از کار این گروه در دست نیست و نخستین اشاره به آن 100 سال بعد در گزارش زیج ایلخانی خواجه نصیرالدین طوسی (۵۷۹ - ۶۵۳) آمده» (برگ نیسی).

اما عبدالرحمن خازنی زیج خود را در زمان ملکشاه آغاز کرد و پس از سی و پنج سال در زمان سنجر، به پایان برد و گزارشی از آن به دست داد و نام آن را زیج معتبر سنجری گذاشت.» (تتمهُ صوانِ الحکمه، بیهقی).

پس اصلاح و تکمیل زیج، کار خازنی بوده و خیام درآن نقشی یا نقش مهمی نداشته» (برگ نیسی).

برخی از منجمان بعدی به تصور این که در تقویم جلالی منسوب به خیام اشتباهاتی راه یافته از او ایراد گرفته اند.

سطح علمی و توانمندی خیام در ریاضیات فراتر از آن گونه خظاها است، و همان بهتر که وزن خیام در این زیج بزرگنمایی نشود. (نقل به مضمون از خیامی یا خیام»، محیط طباطبایی).

 

باید دانست که در تاریخِ علم، ریاضیات با نجوم پیوند وثیق داشته، به نحوی که بیشتر ریاضی دانان دوران طلایی دانش یونان با اختر شناسی سر وکار داشتند  (مثال: اودوکسوس Eudoxus  و ارشمیدس). در دوران جدید نیز چنین بوده است (مثال: نیوتون، کپلر). عمر خیام نیز مستثنی نیست و از دانش ستاره شناسی زمان خود آگاه بوده، اما رساله ای در این زمینه از او در دست نیست. پس با ذکر این توضیح و احتیاط می توان خیام را منجم خواند. خیام مانند غیاث الدین جمشید کاشانی ابزار رصدی نساخت، مانند ابوریحان نظریه ی نجومی (خورشید مرکزی) نداشت، و رساله ای در نجوم همچون ابو معشر بلخی (صاحب کتاب المدخل الی علم احکام‌النجوم)، ننوشت.

موسیقی نیز بخشی از ریاضی محسوب می شد. ریاضیات قدیم چهار شعبه داشت؛ حساب، هندسه، هیأت، موسیقی. خیام هم مقاله القول علی اجناس الذی بالاربعه» را در نسبت های موسیقایی نوشته و در آن حالات مختلف چهار سوم (چهارگان) در موسیقی را بر می شمارد که برخی را خودش یافته است. این رساله در خیامی نامه همایی آمده[II].  

چهار سوم» را که فارابی و ابن سینا نیز الذی بالاربعه» نامیده اند، امروزه چهارگان» یا چهارم درست» می خوانند و در لاتین به آن تتراکورد (Tetrachord) می گویند.

طب

در مورد طب، ابوالحسن بیهقی در تتمه می گوید:

ودخل الإمام عمر یوماً على السلطان الأعظم سنجر وهو صبی وقد أصابه الجدری، فخرج من عنده فقال له الوزیر

مجیر الدولة: کیف رأیته، وبأی شیء عالجته. فقال له الإمام عمر: الصبی مخوف، ففهم ذلک خادم حبشی ورفع ذلک إلى السلطان. فلما بریء السلطان أضمر بسبب ذلک بغض الإمام عمر، وکان لا یحبه.»

روزی امام عمر بر سلطان سنجر وارد شد، و او در آن زمان جوان بود (شاید چهارده پانزده ساله) و آبله بر او افتاده بود. پس خیام بیرون آمد و وزیر مجیرالدوله پرسید او را چگونه دیدی و با چه چیز درمانش کردی. عمر گفت وضع جوان ترسناک است. خادمی حبشی این سخن را فهمید و بر سلطان برد. پس سلطان چون [از بیماری] رها شد به سبب همین بغض؛ خیام را دوست نمی داشت.»

و این است آن چه در مورد طبابت خیام به ما رسیده است. آثار مکتوب جامانده از خیام در موضوعات ریاضی، فیزیک، فلسفه و شعر است که نامشان در پایان مقال آمده، رساله ای در نجوم و طب از او نداریم.[III]

ریاضی دان

ریشه اعداد

خیام در رساله جبر و مقابله ریشه یک معادله را که می تواند اصم باشد، به صورت طول یک پاره خط که آن هم می تواند اصم باشد نشان می داد. مقدار اصم مانند طول پاره خط در طبیعت وجود دارد، اما با هیچ عددی قابل بیان و نمایشِ دقیق نیست. خیام در همین رساله جبر و مقابله» گفته که در رساله دیگری به نام مشکلات الحساب» راهی برای نمایش تقریبی اعداد اصم با استفاده از ارقام معمول کشف کرده است.

رساله مشکلات الحساب» اکنون مفقود است، لیکن خواجه نصیر (579- 672 ق) که نظرات ریاضی خیام را شرح و بسط داده از این کتاب نام برده، و در استخراج ریشه اعداد روش خیام را به کار برده است.

نوآوری خیام، راهگشای مسیری به سوی نمایش اعداد اصم به صورت سری های نامحدود از اعداد صحیح بوده است که بعدها به دست کسانی چون تایلر و اولر پیموده شد.

معادله درجه سه

خیام به ابزارهای جدید جبر و آنالیز مانند کاربرد گسترده حروف و نشانه ها و محورهای مختصات دسترسی نداشت.

در سنت ریاضیات ایرانی- اسلامی به مجهول شیئ» می گفتند، که با درآمدن به بیان اسپانیایی تلفظ آن شبیه حرف لاتین ایکس شده و امروزه همچنان با حرف ایکس نموده می شود. به توان دوم مجهول هم مال» گفته می شد. از این رو ست که معادله جبری را با کلمات بحث و بیان کرده، و به شکل هندسی در می آوردند. ورود به مباحث ریاضیات قدیم به نیروی تصور گسترده نیاز داشته و دارد. و این درجه ی نبوغ خیام و سایر ریاضی دانان هم عهد او را نشان می دهد.

خیام تئوری های جبری خود را در رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله» یا به اختصار رساله جبر و مقابله» بیان کرده است.

او نیز مانند نیوتون بر شانه غول ها ایستاده بود و بر کشفیات علمی ماقبل خود وقوف کامل داشت.

خیام در رساله جبر پیوسته به کتاب اصول و مُعطَیاتِ (داده ها) اِقلیدِس اشاره می کند. هر دو کتاب شامل حل هندسی مسائلی است که از نظر جبری به معادلات درجه دو باز می گردد.» (مصاحب)

جبر و مقابله» مهمترین و طولانی ترین رساله علمی خیام است که به ابوطاهر قاضی القضات فارس تقدیم شده است.

در کتاب جبر و مقابله خیام، بحث معادله های درجه یک و دو بدیع نیست و پیش تر هم انجام شده بوده است. اما دسته بندی معادلات درجه سه ابتکار اوست» (چاوشی).

خیام فقط یک یا دو ریشه ی مثبت معادله درجه سه را پیدا می کرد، و نه همه آن ها را مثلاً معادله:

            x3 + bx = ax2 + c

به ازای   c/b < a دارای سه ریشه مثبت است، اما خیام چون نیمی از مقاطع مخروطی را رسم می کرد، فقط به یک ریشه رسید. از این رو رابطه بین درجه معادله و تعداد ریشه ها تا زمان دکارت ناکشوف ماند، گرچه می دانستند که معادله درجه دو حداکثر دو ریشه مثبت دارد.

او با استفاده از هندسه برای به دست آوردن مجهول معادلات ریاضیات را در آستانه هندسه تحلیلی قرار داد. آن چه که بعدها به دست دکارت انجام گرفت.

برای توضیح مباحث و روش های ریاضی خیام با بهره وری از علائم جبری- تحلیلی امروزی می توان مقالات دکتر جعفر آقایانی چاوشی را که در پی نوشت شماره هشت آمده بازدید.

 

چالش با اِقلیدِسِ اسکندرانی  Eukleidēs)، Euclid of Alexandria)

خیام در مقدمه کتاب ریاضی دیگرش؛ فی شرح ما اشکلَ من مصادراتِ اِقلیدِس»، سهل بودن بخشی از فلسفه را که ریاضی نام دارد، این گونه توصیف می کند:

این بخش از حکمت که دانش های ریاضی نام دارد، از آسان ترین بخش های حکمت است. هم از نظر درک و فهم و هم از نظر تصئیق و سودمندی دانش های ریاضی که ذهن را ورزیده می کند .»

او در این رساله راجع به اصل پنج اقلیدس بحث کرده است. این اصل را می توان این گونه بیان کرد:

اگر یک خط دو خطِ دیگر را قطع کند، امتداد آن دو خط در طرفی که جمعِ زوایایِ داخلیِ تولید شده توسطِ خطِ مورب کم‌تر از دو قائمه ‌است به هم می‌رسند.»

پذیرش این گزاره به صورت اصل موضوعه ی اثبات ناپذیر یا پوستولا (Postulate) [IV] برخی از ریاضی دانان را قانع نمی کرده و در صدد اثبات پذیر کردن آن بر می آمده اند.، از جمله خیام که ضمن انتقاد به روش پیشینیان در اثبات اصل پنجم، در فصل اولِ ما اشکَلَ» از راهی نو در صدد اثبات آن بر می آید، تا بتواند آن را از حالت اصل موضوعه خارج کرده، به صورت یک قضیه هندسی در آورد.

او ابتدا از ریاضی دان های یونانی مثل هرون اسکندرانی و و ایرانی مثل ابوالعباس نیریزی نام می برد، و مدعی می شود که آنان در کوشش خویش برای اثبات این اصل موفق نبوده اند. لیکن او از طریق برهان خلف توانایی اثبات آن را دارد. لیکن خیام هم ناآگاهانه در روش خویش چون گذشتگان به همین اصل باز می گردد. همین است که اصل پنجم در هندسه اقلیدسی به صورت یک اصل موضوعه باقی مانده است.

در اواخر قرن نوزده بلترامی Beltrami  نشان داد که این اصل اثبات ناپذیر است» (چاوشی)

اما اهمیت کار خیام در این است که با نقد وبررسی اصل پنجم اقلیدس و تئوری خطوط موازی به هندسه های مدرن نااقلیدسی نزدیک شد.

مقالات دیگر رساله فی شرحِ ما اشکلَ» در تئوری نسبت ها است [V].

گستره ی تاریخی علم در ایران

خیام در پاراگرافی از مقدمه رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله» می نویسد:

فانّا قد مُنینا بانقراض اهل العلم الا عِصابهً قلیل العددِ کثیری المِحَنِ هَمُّهُم افتراصُ غَفَلات اّمان لیَتَفَرَّغوا فی اثنائها الی تحقیق و اتقان علم.

و اکثرُالمُتَشَبِّهینَ بالحکماءِ فی زماننا هذا یلبسون الحق بالباطلِ فلا یون حدالتدلیس و الترائی بالمعرفهِ و لا ینفقونَ القدرَ الذی یعرفونه من العلوم الا فی اغراض بدنیه الخسیسه و ان شاهدوا انساناً معنیاً بطلب الحق و ایثارالصدق مجتهداً فی رفض الباطل و اور . استحقموهُ و سخِروا منه »

به درستی که دچار نابودی اهل علم شده ایم، مگر بر حسب اتفاق، که قلیلی (اهل علمِ) پر محنت که همت بر یافتن فرصت از غفلت های زمان، گماشته اند تا در اثناء آن به تحقیق و استواری علم بپردازند.

اکثر حکیم نمایان زمان ما بر حق لباس باطل می کنند و و از حدود فریبکاری و خودنمایی به در نمی روند، و به قدری از علوم هم که معرفت دارند انفاق نمی کنند (نمی آموزانند) مگر در اغراض جسمانی پست و اگر انسانی را که معناً به برگزیدن صدق و به راه طلب حق و براندختن باطل و دروغ می رود، مشاهده کنند، احمقش می دانند و  به سخره می گیرندش .»

(برای سهولت مقایسه کوشش کردم در ترجمه از لغات متن استفاده کنم.)

این کتاب به هنگام شکوفایی علمی خیام (35 سالگی) زمانی نوشته شده که ذهنش درگیر تفکرات علمی و گشودن بغرنجی های ریاضی آن دوران بود و پیشدرآمد کتاب به این معنا رهنمون نمی شود که بساط علم در ایران قرن پنجم کم رونق و چراغ آن رو به خاموشی بوده است. بر عکس، از قرن دوم تا هفتم هجری شعله دانش فروزان بود و ایران زمین مهد دانش و فلسفه و شعر، که سوسوی آن تا میانه های قرن نهم نیز کشید. برای آشنایی مختصر با دانشمندان عالی مقام این دوره ها به پانویس شماره پنج بنگرید. در پانویس شماره 6 از بزرگان دیگرِ پهنه ی ایران زمین نام برده شده است[VI].

گلایه دانشمندان شاخص و یگانه از قدرناشناسی اهل زمانه به سبب ناآگاهی نسبت به عظمت علمی اشان است. خیام به حق دانشوران معاصرش را در قواره خویشتن نمی بیند.

ایران بزرگ مهد علوم زمانه

سلجوقیان پدیده ای استثنائی هستند، این دودمان ترکمن که سرزمین وسیعی را تحت فرمان داشتند در گسترش زبان، ادب پارسی و فرهنگ ایرانی تقش بسیار برجسته ای ایفا کردند. بی فرهنگی سلاطین بزرگ سلجوقی مانعی بر سر این راه ایجاد نمی کرد .  تی که سلطان محمود غزنوی پی افکنده بود تأثیر دیرپایی داشت؛ دربار سلجوقی هم پر از علما و نویسندگان ایرانی بود. و بر خلاف معمول در دربار محمود (که زبانی دیوانی عربی بود) مکاتبات به پارسی انجام می گرفت.» (تاریخ ایران کیمبریج، ج 5، ص521)

بلاد خراسان همچون توس و نیشابور مهد فرهنگی بودند. نظامیه ها نیز محصول همین قرن هستند. گرچه اختلاف های فرقه ای و قومی در اوج بود و اصحاب مذاهب به جرح و هدم و تکفیر هم مشغول بودند

ای به خطاها بصیر و جلد ومَلی               نایدت از کار خویش، خود خجلی

نام نهی اهل علم و حکمت را                  رافضی و قرمطی و معتزلی             (ناصر خسرو ۳۹۴۴۸۱ ه‍. ق)

 اما نمی توان گفت که عصر، عصرِ سرکوب دانشمندان بود کما این که بسیاری از آنان همچون خیام تکریم، و به القاب بلند خوانده می شدند.

قرن پنجم قرن شگفتی ها بود. قرنی که تعدادی از ستارگان درخشان علم و فرهنگ ایران زمین را پدید آورد. شاهان سلجوقی علیرغم بیابان نشینی و کمبود دانش و اطلاع، به اهالی فرهنگ و ادب علاقه نشان دادند و دست روزگار نیز فرزندانی مستعد و هوشمند به این سرزمین هدیه کرد.

در ابتدای این قرن بیشتر منابع از یونانی، سریانی، هندی و پهلوی ترجمه شده، کاروان علم از بلندی های اولیه گذر کرده بود و در نیمه راه کشفیات بزرگ ریاضی و نجوم بود. بوزجانی که یکی از آتشفشان های ماه بنام او است (قرن چهارم) و ابوریحان (قرن چهار و پنج) رابطه ها ودستورهای مثلثاتی را به دست آوردند.

خیام که شاهکارش حل معادلات درجه سوم از راه هندسی بود. تنها چند قدم تا کشف رابطه درجه معادله با تعداد ریشه ها فاصله داشت، و از آن جا می توانست از طریق ریشه های موهومی به وجود اعداد مختلط پی برد. گرچه توانست به مقادیر اصم و تعریف کلی عدد حقیقی پی برد. او در نوشتن شرح بر اقلیدس راه را بر کشف هندسه های نااقلیدسی نیز گشود.

 

اکثر دانشمندان ایرانی صاحب نام از نیمة دوم قرن دوم یعنی در حدود یک قرن ونیم بعد از ظهور اسلام پیدا شدند، و تابش دانش در ایران بزرگ تا قرن هفتم فراگیر بود. پس از آن بتدریج تا قرن نهم و دهم (زمان شیخ بهایی) رو به خاموشی رفت. در قرن نهم غیاث الدین جمشید کاشانی (790-840 ق) و نورالدّین عبد الرّحمن جامی (۷۹۳ - ۸۷۱ ق) آخرین ستاره های درخشان علم و ادب آسمان فرهنگ ما بودند. [VII]

 

با توجه به شرح مختصر فوق خیام» را نمی توان ختم کننده متفکران» خواند، مگر این که طرز تفکر خاصی را (مثلاً آزاد اندیشی را) از سر سلیقه شخصی و گزینش ارادی و تنها با نگاه به رباعیات (همانگونه که فیتزجرالد و هدایت کردند)، به او نسبت دهیم و به مسند برساخته خویشش برنشانیم[VIII].

رباعی سرا

 برخی پژوهندگان، معیارهایی برای تشخیص اصالت رباعی ها برشمرده اند؛ از جمله محمد مهدی فولادوند (خیام شناسی، 1347)، فروغی (رباعیات حکیم خیام نیشابوری)، برگ نیسی (حکیم عمر خیام و رباعیات) و دشتی (دمی با خیام). آن چه همه متفق القول اند؛ استحکام بیان، سلاست کلام و جزالت ترکیب در رباعی ها است.

به نظر من در شاه نشین یک رباعی خیام، عالمی نشسته که از دریچه منطق ریاضی جهان را می نگرد. انسانی عزلت گزیده که با عیاشی و دم غنیمتی میانه ای ندارد و این ها را فقط برای فراموشی آنی یِ سرشت سوک حیات و اندیشه ناجاودانگی و شکنندگی بی منطق هستی به عنوان تسکینی موقت و از سر طنزی تلخ تجویز می کند. دشتی نیز در دمی با خیام ص 188» می گوید: در رباعیات باده اصالت ذاتی ندارد.»

خیام آفرینش را بی حکمت نمی داند. رباعی هایی از گونه:

 اسرار ازل را نه تو دانی و نه من،

هست از پس پرده گفتگوی من و تو (که ناموثق است)،

 آنان که محیط فضل و آداب شدند، و

 این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت.

تنها سردرآوردن از راز خلقت را صعب و یا ناممکن می دانند نه این که آن را از اصل بی اساس و از سر تفنن بدانند.

او پیرامون امکان شناخت جهان هم مناقشه ای ندارد. برای اطلاع دقیق تر از آراء او در این زمینه به رساله فی ال و التکلیف» و ترجمه ی خطبه الغرّاء ابن سینا نگاه کنید.

دکتر ناجی اصفهانی نیز در مقاله هستی شناسی حکیم عمر خیام (پی نوشت شماره هشت) می گویند: شناخت جهان امر بدیهی و آشکار است که مجموعه بحث های وی گویای این نظریه می باشد.» (ناجی اصفهانی).

امین رضوی نیز در فصل اندیشه های فلسفی خیام می گوید: عالم به واسطه روش های متفاوت معرفت شناختی قابل شناخت است» (به فهرست مراجع مراجعه شود).

سرگشتگی خیام در سرچشمه حیات و حکمت خالق نیست بلکه او ناپایداری سوک هر چیز زیبا را تاب نمی آورد (بحث مبسوط پیرامون این مقوله و بررسی آراء اسپینوزا، در کتاب درد جاودانگی، اونا مونو، خرمشاهی» به شیوایی آمده).

محل نزاع، اندوه فراگیر کیهانی» است که از درد ناجاودانگی آفریده ها در تار و پود روحش خانه کرده است. رهنمود به خوشباشی برای فراموشی رنج  فنا و نامانایی است. بغض و سرخوردگی او؛ از شناخت عمیق و غرق شدگی در سپهر غم آلود هستی است، ورنه نفس عیش و عشرت پوچ و خالی از ارزش است. علی الاصول خوشی و خوشگذرانی جز در خدمت فراموشی، امری خیالی و معدوم الذات است. از اینرو هر رباعی که محض دعوت به عیش بی ذکر سبب باشد ملحق است و وجه خیامی ندارد، چه در خیامی های فیتزجرالد چه در ترانه های هدایت.

در این مبحث برای دسترسی به گوهر و عیار رباعیات و تمییز سَره از ناسره منابعی موشکافنده و نکته بین را پیش رو می گذاریم که در تدقیق و تحقیق عالمانه جای تردید باقی

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها